سلام، همکار افسرده!


 






 

گفتگو با دکتر مريم رسوليان درباره طرز برخورد با افسردگي در محيط کار
 

اصلا حوصله ندارد. كارهايش را انجام نمي‌دهد يا همه را نصفه‌كاره رها مي‌كند. فکر مي‌كنيد آدم بي‌مسووليتي است.حتي به فكر مي‌افتيد از او به رييس‌تان شكايت كنيد. اما لحظه‌اي دست نگه داريد؛ شايد همكار شما افسرده باشد! گفت‌وگوي ما را با خانم دكتر مريم رسوليان، روان‌پزشک و عضو هيات علمي دانشگاه، بخوانيد و بعد درباره بهترين نحوه برخورد با همكارتان تصميم بگيريد.

خانم دکتر! اگر موافق باشيد از همان اول برويم سراغ يک سوال اساسي. اصلا وقتي يک نفر مبتلا به اختلالات اعصاب و روان و به طور مشخص مبتلا به افسردگي مي‌شود، آيا بايد اين مساله را با همکاران خودش در ميان بگذارد؟
 

اگر موافق باشيد، ترجيح مي‌دهم گفت‌وگويمان را طور ديگري شروع كنيم. بهتر است اول، توپ را به زمين همكاران بيندازيم.

خب، پس از اينجا شروع كنيم؛ در محيط كار خود با فردي همكار هستيم كه احتمالا مبتلا به افسردگي است. چه رفتاري را در پيش بگيريم، بهتر است؟
 

همه ما در محل کارمان با افرادي روبه‌رو شده‌ايم که به نظرمان رفتار نامتعادلي داشته‌اند يا در روابط خود با همکاران هماهنگي لازم را ندارند که شکل عملي اين ناهماهنگي به صورت بي‌مسووليتي، پرخاشگري، گوشه‌گيري از همکاران و عدم انجام وظايف محوله، خود را نشان مي‌دهد. بايد توجه داشت که در همه اين موارد وجود يک اختلال روان‌پزشکي مطرح است. عده‌اي معتقدند که اين افراد سوءا‌ستفاده‌گر يا خودخواه هستند. روان‌پزشکان اعتقاد دارند که اين صفات شخصيتي در صورتي که به کار و روابط بين فردي صدمه بزنند، دليلي بر وجود اختلال روان‌پزشکي‌اند. اين نگاه به همکاران 2 جنبه مي‌تواند داشته باشد: اول اينکه سبب همدلي و درک بيشتر شود و محيط کار را آرام‌تر و ‌کم‌تنش‌تر کند و دوم اينکه همکاران به يکديگر برچسب بزنند و محيط را خصمانه‌تر کنند. به هر حال، اگر به شرايط رواني همکاران و تفاوت افراد با يکديگر توجه كنيم، مي‌توانيم درک بهتري از يکديگر داشته باشيم و محيط کار را براي خودمان و ديگران دلپذيرتر و سالم‌تر کنيم.

به سوال قبلي‌ام برمي‌گردم. به نظر شما آيا بهتر نيست با رييس يا برخي همکاران خيلي نزديک، اين قضيه را مطرح کرد؟
 

توجه به مشکل همکار و چاره‌جويي، يک حرکت نوع‌دوستانه است. اما بايد توجه داشت که استقلال و نظر خود فرد را بايد در نظر گرفت و کاري را که سبب نگراني يا ايجاد احساس حقارت در او شود، نبايد انجام داد. در اين موارد، برقراري ارتباط نزديک‌تر با خود فرد افسرده و توجه به اولويت‌ها و نگراني‌هاي او مناسب‌ترين اقدام است. اگر بين همکار افسرده و ديگران، تنشي پيش مي‌آيد، بدون برچسب بيماري زدن بهتر است محيط را تنش‌زدايي کرد. اصولا وقتي به ناراحتي‌هاي افراد توجه کنيم، درمي‌يابيم که وقتي ما از اتفاقي غمگين يا خشمگين مي‌شويم، خود واقعه نسبت به برداشتي که ما از واقعه داريم، از اهميت کمتري برخوردار است. به‌عنوان نمونه، اگر همکاري به دفعات در روزهاي شلوغ کاري مرخصي بگيرد؛ از اينکه کارمان زياد شده شکايت مي‌کنيم اما درواقع از اينکه همکارمان زرنگي کرده يا سر ما کلاه گذاشته، بيشتر ناراحت مي‌شويم و به عبارتي برداشت ما از رفتار او تعيين‌کننده نوع احساس و واکنش ما نسبت به رفتار اوست و براساس برداشت‌هاي ذکرشده، عصباني يا خشمگين مي‌شويم. در همين نمونه، اگر فکر کنيم که همکار ما به اين دليل مرخصي مي‌گيرد که مضطرب است و قادر به انجام کار در روزهاي شلوغ نيست و به اين دليل از کار فرار مي‌کند، احساسي که در ما ايجاد مي‌شود بيشتر به صورت ترحم يا کمک به او خواهد بود. افراد سالم وقتي بدانند کسي مشکلي دارد، به طور طبيعي تمايل دارند به او کمک کنند اما يادمان باشد که براساس آمار، اختلالات روان‌پزشکي براي 20 درصد مردم مطرح است. به همين دليل، با توجه به ظرفيت همکاران بايد اطلاعات را با آنها مطرح کرد.

به نظرم شما موضوع را از زاويه ديگري نگاه مي‌كنيد. شايد بهتر باشد نگاهم را در پرسش‌ها عوض كنم. آيا شما فكر مي‌كنيد توضيح دادن اين نكته كه بعضي از رفتارهاي يك همكار ناشي از ماهيت بيماري اوست، مي‌تواند براي اطرافيانش فايده‌اي داشته باشد؟
 

مسلما بله. وقتي آگاهي افراد هنجار از مشکلات ديگران افزايش پيدا کند مسلما همدلي بهتري با آنها پيدا مي‌کنند. با ذکر مثالي اين امر را روشن‌تر مي‌کنم. روزي پدري همراه 3 فرزند خردسال سوار مترو شد. فرزندان بستني در دست داشتند و در حال شلوغ کردن و ايجاد سروصدا بستني خود را به صندلي و لباس بعضي از مسافران مي‌ماليدند. پدر هم در حالت سکوت به فرزندان خود نگاه مي‌کرد و هيچ‌گونه تلاشي در جهت رفع مزاحمت براي ديگران نمي‌کرد. مسافران از دست پدر و فرزندان به ستوه آمدند و در حال غرولند بودند که پدر از صندلي خود بلند شد و درحالي که اشک در چشم داشت از همه عذرخواهي کرد و گفت که ساعتي پيش همسرش و مادر اين بچه‌ها را به دليل بيماري مهلکي از دست داده است! اين توضيح، احساس بد و عصبانيت مسافران را تبديل به دلسوزي و احساس کمک کرد و هريک از مسافران تلاش کردند که فرزندان را سرگرم و با مهرباني با آنها رفتار کنند. پس توضيح مناسب و به موقع به ديگران فرصت مي‌دهد که درک بهتري از شرايط داشته و رفتار مناسب با شرايط فرد داشته باشند.

فكر نمي‌كنيد اين کار باعث ‌شود كه هر شکايت منطقي فرد نسبت به شرايط يا رفتار برخي همکاران به پاي بيمار بودن او گذاشته شود؟
 

نکته خيلي حساسي را مطرح کرديد. افراد بيمار، همه وجودشان که بيمار نيست و به عبارتي بسياري از نظرات و عقايدشان کاملا درست است و به عبارت ديگر هيچ فردي صددرصد بيمار يا صددرصد سالم نيست و هدف اصلي از ارتقاي بهداشت روان اين است که بخش‌هاي سالم افراد را تقويت کنيم و مورد توجه قرار دهيم و بيماري را يک موقعيت عارضي بر فرد ديده و سلامت او را اصل وجودش ببينيم. وقتي موضوع بيماري مطرح مي‌شود، هدف اين نيست که فرد از مسووليت‌هايش معاف شود؛ بلکه هدف اين است که با دريافت کمک تا کسب بهبودي بتواند در محيط کار به وظايف خود عمل کند.

و سرانجام اينكه، آيا بهتر نيست فرد مبتلا به افسردگي مدت‌زمان مشخصي را براي درمان مرخصي بگيرد يا برعکس، خود اشتغال، به هر حال، بخشي از روند درماني محسوب مي‌شود؟
 

در موارد افسردگي شديد، مرخصي در صورتي که با درمان همراه باشد، کمک‌کننده است. اما در اکثر موارد، افسردگي خفيف يا متوسط است و در اين موارد مرخصي منجر به ارزيابي منفي از خود شده و خود را ناتوان‌تر احساس مي‌کند. در افسردگي‌ توصيه مي‌شود در صورتي که شدت افسردگي زياد نيست، مرخصي داده نشود و نقش‌هاي اجتماعي فرد حفظ شود. در مواردي ديده مي‌شود که وقتي فردي مبتلا به بيماري شديد جسمي‌ يا افسردگي مي‌شود اطرافيان بلافاصله او را از انجام نقش‌هاي اجتماعي و خانوادگي‌اش معاف مي‌کنند و اين امر به قصد خيرخواهانه انجام مي‌شود اما نتيجه منفي به همراه دارد و بهتر است در اين موارد فرد احساس مفيد بودن خود را حفظ کند.
منبع: www.salamat.com