اي چاه زنخدانت زندان دل ريشم

شاعر : اوحدي مراغه اي

از نوش دهان تو چندين چه زني نيشم؟اي چاه زنخدانت زندان دل ريشم
کس را چه سخن با من؟ من مرد سر خويشمگر زانکه سري دارم در پاي تو، اي دلبر
اي محتشم کوچه، درياب، که درويشمپيش تو کشم هر دم دست و کف محتاجي
از هر چه تو ميداني، از ناخلفي، بيشمگاهم سگ درخواني، گه ننگ مسلماني
از خون دل خسته خواني ننهد پيشميک دم نرود بي‌تو، کين ديده‌ي سرگردان
کين بخت که من دارم بيگانه کند خويشمبا من نکند خويشي بيگانه‌ي خوي تو
من ناوک او دارم مرهم نبرد ريشماي اوحدي، اين دل را درمان چه کني چندين؟