ازين نرگس و گل غرورم مده

شاعر : اوحدي مراغه اي

وزين عود و شکر بخورم مدهازين نرگس و گل غرورم مده
چو غم‌خوار مهرم سرورم مدهچو بيمار عشقم علاجم بکن
دگر وعده‌ي دير و دورم مدهبس اين انتظارم به فردا و دي
بنارم درانداز و نورم مدهز لطف تو گر در جهنم يميست
تمنا و تشويش حورم مدهاگر لايقم پرده‌اي بر فگن
جدايي ز گنج حضورم مدهز غير تو حاصل بجز رنج نيست
قدح بي‌نواي زبورم مدهمرا چون تو زنار خود بسته‌اي
جزين يک شراب طهورم مدهشراب طهور من از دست تست
دل سخت و نفس صبورم مدهازين آرزو، تا که من زنده‌ام
ز تقرير او ره به طورم مدهچو گستاخ شد در حديث اوحدي