نه بيگانه‌اي، اي بت خانگي

شاعر : اوحدي مراغه اي

مکن با من خسته بيگانگينه بيگانه‌اي، اي بت خانگي
چه سود اين دليري و مردانگي؟تو گر پايمردي نکردي به لطف
نباشد ز من طرفه ديوانگيپري‌زاده‌اي چون تو پيش نظر
که شمعش نيرزد به پروانگيچراغيست روي تو، اي ماهرخ
گر آن خال مشکين کند دانگيبگيري بسي دل زلف چو دام
هوس مي‌کند سنگ را شانگيز مهر سر زلفت، اي سنگدل
که عاشق نکوشد به فرزانگيبه تمکين مکوش، اوحدي، در غمش