چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند

شاعر : اوحدي مراغه اي

درخت گل همه بيبرگ و بار خواهد ماندچمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند
که آب و سبزه به زير نثار خواهد مانددرين دو هفته نثاري نبيني اندر باغ
نه دست شاهد گل در نگار خواهد ماندنه طبع طفل چمن مستقيم خواهد شد
نه دير و زود درين گير و دار خواهد ماندازين قياس تو در آدمي نگر، کو نيز
مکن قبول که جز کردگار خواهد ماندز هر چه نام وجودي برو کنند اطلاق
پدر به داغ پسر سوکوار خواهد ماندپسر به درد پدر دردمند خواهد شد
تن عزيز، که در خاک خوار خواهد ماندبدين صفت ز براي چه بايدت پرورد؟
که کردهاي خودت در کنار خواهد ماندبکوش نيک وز کردار بد کناري گير
که در فضيحت روز شمار خواهد ماندمکن حکايت آن زر شمار دنيا دوست
چو نامه باز کند شرمسار خواهد مانداگر چه نيک بر آرد به شوخ چشمي نام
نه آن خزان و نه اين نوبهار خواهد ماندچه نوبهار و خزان بر سر هم آيد! ليک
به دستت ار دوسه روز اختيار خواهد ماندتو جز تواضع و جز طاعت اختيار مکن
که گل سفر کند از باغ و خار خواهد ماندبه رونق گل اين باع دل منه، زنهار!
نه دولتيست که بس پايدار خواهد ماندبه بارنامه‌ي دنيا مشو فريفته، کان
بگير دست، که دستت ز کار خواهد ماندچو زور داري، افتادگان مسکين را
که نام نيک ز ما يادگار خواهد ماندچو اوحدي طلب نام کن درين گيتي