اي همايون سراي فرخنده

شاعر : اوحدي مراغه اي

که شد از رونقت طرب زندهاي همايون سراي فرخنده
هشت جنت ز گلشنت قصريستطاق کسري ز دفترت کسريست
بادت از خلد و آبت از کوثرخاکت از مشک و سنگت از مرمر
بهر فرش تو تخته بر تختهکوه پيموده سنگ و بر سخته
لاجورد سپهر زنگاريبا زر شمسه‌ي تو در ياري
مال قارون به دم فرو بردهکاشي و آجرت به هر خرده
از ره کهکشان کشيده به ثورگچ بام تو نه سپهر به دور
شاخ طوبي خطاب « طوبي لک»کرده با شاخ گلبنت ز فلک
بر درت کرده عمر خود سپرينقشبندان کن به کنده گري
پشت ماهي به گاو نالندهدر تک اين رواق بالنده
در دم آفتابت آجر پزماه ازين طارم زمين مرکز
سقف مرفوعت آشيانه‌ي مهرصحن معمورت آستان سپهر
داده سرخاب را جمال تو رنگچون ز سرخاب روي شاهد شنگ
جام با سنگ سازگار شدهکار سنگ از تو چون نگار شده