خاطر پاک ساکنان قبور
شاعر : اوحدي مراغه اي
« روح الله روحهم بالنور » | | خاطر پاک ساکنان قبور | اندرين باب نظم بيش از من | | همه پرداختند پيش از من | وانگهي ناکسي چو من خاکي ؟ | | چه نويسد کسي بدان پاکي ؟ | داده نيرو به بندهي ايشان | | ليکن ارواح زندهي ايشان | هم از آن بحرهاست در يوزه | | اگرش قطرهايست در کوزه | هيچ محرومم از کرم نگذاشت | | روح ايشان مرا چو محرم داشت | نشدم بيادب به غارتشان | | به ادب ديدهام عبارتشان | چونکه خرسند شد به خردهي خود | | دلم ما ز خاطر فسردهي خود | در سخن بر کسي عيال نگشت | | گرد وزر و پي وبال نگشت | فيض بر فيض و تازه بر تازه | | لاجرم يافت بيش از اندازه | داند آن کش دلي خردمندست | | گر نگويم که: زهر يا قندست | فيضهاييست آسماني اين | | تحفههاييست کن فکاني اين | عقد دريست پر بها سفته | | سقطي نيست اندرين گفته | نه کتابي که بر تراشيدم | | گنج معنيست اينکه پاشيدم | هفتصد رفته بود و سيوسه سال | | چون ز تاريخ برگرفتم فال | عقد کردم به نام اين سرور | | که من اين نامهي همايونفر | ختم کردم به ليلة القدرش | | چون به سالي تمام شد بدرش | چشم بدخواه از آنکمال بعيد | | شب او قدر باد و روزش عيد | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}