به دو ميگون لب و پسته دهنت

شاعر : خاقاني

به سه بوس خوش و فندق شکنتبه دو ميگون لب و پسته دهنت
به کمان‌کش مژه‌ي تيغ زنتبه زره پوش قد تير وشت
به ترنج بر و سيل دقنتبه حرير تن و ديباي رخت
بر سر سرو صنوبر فکنتبه دو نرگس، به دو سنبل، به دو گل
به خوي عنبر آن ياسمنتبه مي عبهر آن سرخ گلت
به حلي‌هاي زر از سيم تنتبه گهرهاي تر از لعل لبت
به فريب دل هاروت فنتبه فروغ رخ زهره صفتت
اين ز برگ گل و آن، از سمنتبه نگين لب و طوق غببت
خفته در حجله‌ي جزع يمنتبه دو مخمور عروس حبشيت
به دو زنجير شکن بر شکنتبه بناگوش تو و حلقه‌ي گوش
بسته بيرون و درون دهنتبه سرشک تر و خون جگرم
مانده بر عارض جعد کشنتبه شرار دل و دود نفسم
بگداز تن من در حزنتبه نياز دل من در طلبت
يادگار از سر مشکين رسنتبه دو تا موي که تعويذ من است
نوش مرغان و نواي سخنتبه نشاني که ميان من و توست
جاي باشد به دل و جان منتکه مرا تا دل و جان است بجاي
دوست‌تر دارم از خويشتنتدوست‌تر دارمت از هر دو جهان
دل نمانده است ز دير آمدنتتو بمان دير که خاقاني را