دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد

شاعر : خاقاني

ناکام جان نگر که چه در کام جان کشددل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد
در نوش خنده بين که چه زهر غمان کشداين کوه زهره دل که نهنگي است بحرکش
دود سياه بر صدف آسمان کشدبحر نهنگ‌دار غم از موج آتشين
گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشدمرغان روزگار نگر کاژدهاي غم
هم گوشه‌ي دلش ستم بي‌کران کشدو آن کو به گوشه‌اي ز ميانه کرانه کرد
ايمن نگردد ارچه سرش صد سنان کشدمسکين درخت گندم از انديشه‌ي ملخ
چند از زبان نيافته سودي زيان کشدخاقاني ار زبان ز سخن بست حق اوست
خط بر خط مزور اين سوزيان کشدهرچند سوزيان زبان است گرم و خشک
بر بط زبان وراست عذاب از زبان کشدناي است بي‌زبان به لبش جان فرودمند
او بر در خداي کفن در روان کشدگر محرمان به کعبه کفن بر کتف کشند
بر فرق دشمنان رقم دوستان کشداز زرق دوستان تبع دشمنان شود