من در طلب يارم ز اغيار نينديشم

شاعر : خاقاني

پايم به سر گنج است از مار نينديشممن در طلب يارم ز اغيار نينديشم
من هم جو زرينم کز نار نينديشمصبرم به عيار او هيچ است و دو جو کمتر
او را به جوي زين غم غم‌خوار نينديشمجوجو شدم از عشقش او جو به جو اين داند
زين جان که جوي ارزد بسيار نينديشمگر زان رخ گندم‌گون اندک نظري يابم
انديشم از آزارش ز آزار نينديشمخاکي دل من خون شد ور خون من انديشد
تشريف سر دندان هر بار نينديشمگر هيچ رسد بر دل دندان سگ کويش
هم پيش‌کشي دانم بازار نينديشمور جان ز بن دندان در عرض لبش آرم
از شحنه نترسم من وز دار نينديشمگر کار من از عشقش با شحنه و دار افتد
بر تيغ سر اندازم وز کار نينديشمگر با سر تيغ افتد کار سر خاقاني