جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشي

شاعر : خاقاني

دانم که تو ز آن لب‌ها جاني دگرم بخشيجان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشي
آري ببرد تب‌ها گر نيشکرم بخشيتب‌هاست مرا در دل و نيشکرت اندر لب
الا که به عذر آن دردي دگرم بخشيبا تو به چنين دردي دل خوش نکنم حقا
من کيستم از عالم تا اين خطرم بخشيدوشم لقبي داد، کمتر سگ کوي خود
خواهي کلهم سازي، خواهي کمرم بخشيتو ترک سيه چشمي، هندوي سپيدت من
مي‌افتم و مي‌خيزم تا باز پرم بخشيپروانه‌ي جان‌بازم پر سوخته‌ي شمعت
گه کشتن من سازي، گاهي گهرم بخشياز غمزه و لب هردم، دريا صفتي با من
بخشود نيم بالله وقت است اگرم بخشيگفتي که به خاقاني وقتي گهري بخشم