تا لوح جفا درست کردي

شاعر : خاقاني

سر کيسه‌ي عهد سست کرديتا لوح جفا درست کردي
بسيار جفاي چست کردياي من سگ تو، تو بر سگ خويش
آن داغ که از نخست کرديگفتي سگ من چه داغ دارد
خون دل من درست کرديکشتيم درست و بر لب خويش
چندان که مراد توست کرديگفتي ز جفا چه کردم آخر
سر در سر کار جست کرديخاقاني بس کز اهل جستن