دل ز راحت نشان نخواهد داد

شاعر : خاقاني

غم خلاصي به جان نخواهد داددل ز راحت نشان نخواهد داد
کز عدم کس نشان نخواهد دادغم‌گساران فرو شدند افسوس
داد فرياد خوان خواهد دادآسمان را گسسته شد زنجير
يک ديت آسمان نخواهد دادبر زمين صد هزار خون‌ريز است
فلکت ساز خوان نخواهد دادزين دو نان سپيد و زرد فلک
کاين سيه کاسه نان نخواهد دادديگ سودا مپز به کاسه‌ي سر
رنگ مدهامتان نخواهد دادسرو آزاد را جهان دو رنگ
دل طلاق گمان نخواهد دادتا عروس يقين نبندي عقد
شوره آب روان نخواهد دادگيتي اهل وفا نخواهد شد
که زمانه زمان نخواهد داداز زمانه بترس خاقاني
هيچ حرز امان نخواهد دادديو خوئي است کو به دست بشر
دل به خاقان و خان نخواهد دادگنج خانه است جان خاقاني
خواجگان را مکان نخواهد دادچون به خرسندي اين مکانت يافت
به تکين و طغان نخواهد دادآبرو از براي نان حرام
کيميا رايگان نخواهد دادآبروي است کيمياي بزرگ
آخر آخر همان نخواهد دادگنج اول زمان نداد به کس
در بهاي جهان نخواهد دادعمر يک هفته ملک شش روزه است
عرس بر قيروان نخواهد دادسرمه‌ي دين ورا عروس ختن
بدل جيش‌ران نخواهد دادخسر پست را سوار خرد
آسمان را توان نخواهد داددهر بي‌حضرت بهاء الدين
اخرتان را قران نخواهد دادآسمان بي‌معين احمد او