اي نايب عيسي از دو مرجان

شاعر : خاقاني

وي کرده ز آتش آب حيواناي نايب عيسي از دو مرجان
وي درد تو پاي‌مرد درماناي زهر تو دستگير ترياق
در دام تو صيد خوارتر جاناز جام تو صاف نوش‌تر، تيغ
لعل تو به بوسه داده تاوانجزع تو به غمزه برده جان‌ها
پرورده به سايه‌ي سليمانوصل تو به زير پر سيمرغ
يک رنگ نموده کفر و ايماندر عين قبول تو خرد را
برخاسته صورت گريباناز جور تو در ميان عشاق
طيره منشين و طره مفشانگر فتنه نبايدت که خيزد
کاري است برون ز وصل و هجرانخاقاني را به کوي عشقت
بي‌زحمت ناقه و بيابانراهي است ورا به کعبه‌ي مجد
مقصود قران و صدر اقرانختم فضلا موفق الدين
در ساحت قدر اوست جولانعبد الغفار کسمان را
مستوجب آفرين شد ارکانصدري که ز آفرينش او
چون دستن کشم به پير دهقاناز بخت جوان او کنم ياد