ايام خط فتنه به فرق جهان کشيد

شاعر : خاقاني

لن‌تفلحوا به ناصيه‌ي انس و جان کشيدايام خط فتنه به فرق جهان کشيد
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشيددل‌ها به نيل رنگ‌رزان درکشيد از آنک
اي مه چه گويي اين همه محنت توان کشيدبر بوي يک نفس که همه ناتواني است
دست قضا به بنگه آخر زمان کشيدهربار غم که در بنه‌ي غيب سفته بود
آزاد رست و رخت امان بر کران کشيدآزاده غرق غصه و سفله ز موج غم
افکند بر کنار و صدف در ميان کشيددرياست روزگار که هر گوش ماهيي
چرخش کمين گشاد و ستاره کمان کشيدبس دل که چرخ ساي و ستاره فساي بود
خورشيد چشم شب پره را ميل از آن کشيدروز جهان کرا نکند ديدن اي فتي
هرکس که اسب عافيتي زير ران کشيداز پاي پيل حادثه‌وار است و دست برد
مرد آنکه خط نسخ بر اين خاکدان کشيدخاقانيا نه طفلي ازين خاک توده چند