وقت مردن رشيد را گفتم
شاعر : خاقاني
که بخواه آنچه آرزوت آيد | | وقت مردن رشيد را گفتم | کارزو بهر عمر ميبايد | | گفت کو عمر کارزو خواهم | سهلش انگار تا فراوان شد | | فتنه تا اندکي بود صعب است | چون همه تن گرفت آسان شد | | آبله تا يکي است درد کند | گرچه در غربتت منال نمايد | | از زمانه منال خاقاني | که کرم را در او مجال نماند | | که زمانه هم از تو نالان تر | که تو را عشوهي نوال نماند | | قفل پندار برکن از در دل | ديو پنداشت را خيال نماند | | فارغ آنگه شود دلت که در او | جز بر اکرام ذو الجلال نماند | | تکيهگاه نصيب بعد اليوم | که در ايشان جز افتعال نماند | | خواجگان را به انفعال بران | کز درخت کرم نهال نماند | | ماتم خواجگان رفته به دار | وي صفاهان تو را جمال نماند | | اي خراسان تو را شهاب نزيست | يک کريم سخا سگال نماند | | گر سگالش کني به هفت اقليم | کار بر يک قرار و حال نماند | | سفلگان را و راد مردان را | هر که را همت است، مال نماند | | هر که را مال هست، همت نيست | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}