که رهنمون چو بد آيد رهت نمونه شود

شاعر : خاقاني

اگرچه بد به حضور تو نيک فخر آردکه رهنمون چو بد آيد رهت نمونه شود
ز بد گهر همه نيک تو بد شود ليکنشعار فخر تو از عار باژ گونه شود
به رنگ خويش کنندت بدان نبيني آنبه قول نيک تو فعل بدش نکو نشود
وگر چنان که ز سيماب زر سپيد شده استکه زر به صحبت سيماب سيم گونه شود
نهنگ و آب سياهش عجب بدان مانددوات من ز برون جدول و درون درياست
دوات من به دو معني بدان نشان ماندعمود صبح نديدي سواد شام در او
که خامه نيز به ثعبان درفشان ماندرواست کو يد بيضاي موسوي است دوات
به دور باش سنان فعل و تيرسان ماندزبان خامه‌ي جوشن در زره بر من
از آن به خانه‌ي زراد خسروان ماندچو خسروان گذرم بر مصاف نطق و دوات
از آن جهت به سمرقند خضرخان ماندعنان جيحون در دست طبع خاقاني است
هيچ بد فعل نيک ننمايددور دور بدي است خاقاني
که ز نيکان تو را بدي نايدنيکي از بد مجوي و راضي باش
که زوال آب عمر تو ببردمبر اي خواجه آب خاقاني
بشکند شاخ عمر و بر نخوردهرکه برگش دهد شکستن دل
بدش افتد چو نيک درنگردچون به نيکان کسي بد اندازد
رگ جان بقاش اجل ببردرگ چشم حيا کسي که بريد
زود گردد ذليل و درگذردبر عزيزان کسي که خواري کرد
هم نتيجه‌ي بديش پي سپردهرکه آرد به روي نيکان بد
جامه‌ي جان او پسر بدردنامه‌ي مصطفي درد پرويز
ببين در آتش تا سرخ رو چونه شودز رهنمون بدي نيک ترس خاقاني