بسته‌ي بند تو از هر دو جهان آزادست

شاعر : خواجوي کرماني

وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادستبسته‌ي بند تو از هر دو جهان آزادست
کافتابيست که در عقده‌ي راس افتادستعارضت در شکن طره بدان مي‌ماند
لب جانبخش تو شيرين و دلم فرهادستزلف هندو صفتت ليلي و عقلم مجنون
بنده با قد تواز سرو سهي آزادستسرو را گر چه ببالاي تو مانندي نيست
بد نهادست که سر بر قدمي ننهادستهيچکس نيست که با هيچکسش ميلي نيست
مادر دهر مرا خود بچه طالع زادستهرگز از چرخ بد اختر نشدم روزي شاد
بده آن باده‌ي نوشين که جهان بر بادستدل من بيتو جهانيست پر از فتنه و شور
چه توان کرد که فرياد رسم فريادستدر غمت همنفسي نيست بجز فريادم
گر چه بيداد تو از روي حقيقت دادستبيش ازين ناوک بيداد مزن برخواجو