مشنو که مرا با لب لعلت هوسي نيست

شاعر : خواجوي کرماني

کاندر شکرستان شکري بي مگسي نيستمشنو که مرا با لب لعلت هوسي نيست
کانرا که غم عشق کسي نيست کسي نيستکس نيست که در دل غم عشق تو ندارد
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسي نيستباز آي که با هم نفسي خوش بنشينيم
کامروز کسي نيست که صاحب هوسي نيستتنها نه مرا با رخ و زلفت هوسي هست
ليکن چه توان کرد که فرياد رسي نيستشب نيست که فرياد بگردون نرسانم
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسي نيستبرطرف چمن ناله‌اش آن سوز ندارد
در وادي هجران تو بانگ جرسي نيستاز قافله‌ي عشق به جز ناله‌ي خواجو