چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد

شاعر : خواجوي کرماني

آشوب در نهاد من ناتوان نهادچون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
ورني خدنگ غمزه چرا در کمان نهادچشمت بقصد کشتن من مي‌کند کمين
سري که داشت با تو کمر در ميان نهادهيچش بدست نيست که تا در ميان نهد
بر ماه کس نديد که زاغ آشيان نهادبر سرو کس نگفت که طوطي شکر شکست
سر برکنار نسترن و ارغوان نهاددر تابم از دو سنبل هندوت کز چه روي
دل بر وفاي عهد جهان چون توان نهاداي جان من جهان لطافت توئي وليک
هر کس که ديد روي تو سر در جهان نهادزانرو که در جهان بجمالت نظير نيست
گوئي لب تو هم شکر اندر دهان نهادالفاظ من به لفظ تو شيرين ز شکرست
نامش زمانه طوطي شکر زبان نهادخواجو چو نام لعل لبت راند بر زبان