هر کرا يار يار مي‌افتد

شاعر : خواجوي کرماني

مقبل و بختيار مي‌افتدهر کرا يار يار مي‌افتد
هر دمم در کنار مي‌افتداي بسا در که از محيط سرشک
تاب در جان مار مي‌افتدعقرب او چو حلقه مي‌گردد
شور در زنگبار مي‌افتدشام زلفش چو مي‌رود در چين
بريمين و يسار مي‌افتدگر نه مستست جادوش ز چه روي
همچو بلبل هزار مي‌افتدگل صد برگ را دگر در دام
سيل در جويبار مي‌افتددر چمن ز آب چشمه‌ي چشمم
بخيه بر روي کار مي‌افتدچون خيال تو مي‌کنم تحرير
دم بدم در خمار مي‌افتددلم از شوق چشم سرمستت
در کمند سوار مي‌افتدرحم بر آن پياده کو هر دم
همچو ما باده خوار مي‌افتدهر که او خوار مي‌فتد خواجو