کسي که پشت بر آن روي چون نگار کند

شاعر : خواجوي کرماني

باختيار هلاک خود اختيار کندکسي که پشت بر آن روي چون نگار کند
نه روي آنکه تنم پشت بر ديار کندنه راي آنکه دلم دل ز يار برگيرد
دلم شکايت آنهم بروزگار کندز روزگار هرآن محنتم که پيش آمد
بسا که ديده بدامن گهر نثار کندبيا و بر سر چشمم نشين که در قدمت
دلم سزاي من از ديده در کنار کندبناسزاي رقيب از تو گر کناره کنم
هنوز در دلم آن خار خار خار کنداگر ز تربت من سر برآورد خاري
براي مهره کسي جان فداي مار کندببوي خال تو جانم اسير زلف تو شد
اگر چه مست کي انديشه از خمار کندخمار مي‌کندم بي لب تو مي خوردن
خيال روي تو بازش اميدوار کندگر از وصال تو خواجو اميد برگيرد