ساقيان چون دم از شراب زنند

شاعر : خواجوي کرماني

مطربان چنگ در رباب زنندساقيان چون دم از شراب زنند
بس که بر جامها گلاب زنندگلعذاران به آب ديده‌ي جام
دود در ديده‌ي سحاب زنندمهر ورزان به آه آتش بار
هر نفس راه شيخ و شاب زنندصبح خيزان بنغمه‌ي سحري
درشکنج نغوله تاب زنندپسته خندان بفندق مشکين
تاب در جان آفتاب زنندچون بگردش در آورند هلال
خيمه بر اين دل خراب زنندهر دمم خونيان لشکر عشق
حمله آرند و راه خواب زنندهر شبم شبروان خيل خيال
در ميخانه از چه باب زنندخيز خواجو ببين که سرمستان