گردون کنايتي ز سر بام ما بود

شاعر : خواجوي کرماني

کوثر حکايتي ز لب جام ما بودگردون کنايتي ز سر بام ما بود
از رشحه‌ي مقاطر اقلام ما بودسرسبزي شکوفه‌ي بستانسراي فضل
از نفحه‌ي معاطر ارقام ما بودخوش بوئي نسيم روان بخش باغ عقل
خشتي ز رهگذار در بام ما بودخورشيد اگر چه شرفه‌ي ايوان کبرياست
يک حبه از فواضل انعام ما بودما را جوي بدست نبيني ولي دو کون
چرخ برين معسکر احشام ما بودچون خيمه بر مخيم کروبيان زنيم
منجوق چتر و پرچم اعلام ما بودبدر منبر و گيسوي عنبرفشان شب
از عکس جام باده‌ي گلفام ما بودنوري که وقت صبح ز مشرق شود پديد
فرخنده روز آنکه در ايام ما بودز ايام اگر چه تيره بود روز عمر ما
گر زانکه بر کتابه‌ي او نام ما بودقصر وجود تا يابد کي شود خراب
کان قطره‌ئي ز جام غم انجام ما بودخواجو مگو حکايت سرچشمه‌ي حيات