تا ترا برگ ما نخواهد بود

شاعر : خواجوي کرماني

کار ما را نوا نخواهد بودتا ترا برگ ما نخواهد بود
کام جانم روا نخواهد بوداز دهانت چنين که مي‌بينيم
مشک خوانم خطا نخواهد بودچين زلف ترا اگر بمثل
خواهدت بود يا نخواهد بودسر پيوند آرزومندان
هسچ بي مي صفا نخواهد بودمي صافي بده که صوفي را
با کسي آشنا نخواهد بودآنکه بيگانه دارد از خويشم
کالتفاتش بما نخواهد بودچند را نيم اشک در عقبش
ورد ما جز دعا نخواهد بودسخن يار اگر بود دشنام
به از آن ماجرا نخواهد بودماجرائي که اشک مي‌راند
غم کار گدا نخواهد بودخيز خواجو که هيچ سلطانرا