مرا وقتي نگاري خرگهي بود

شاعر : خواجوي کرماني

که قدش غيرت سرو سهي بودمرا وقتي نگاري خرگهي بود
نه از سيبش مرا روي بهي بودنه از باغش مرا برگ جدائي
ز مويش گر چه بيم گمرهي بودبشب روشن شدي راهم ز رويش
نه از مستي ز عين روبهي بودز چشم آهوانش خواب خرگوش
مراد از عمر خويشم کوتهي بودسخن کوته کنم دور از جمالش
که از نارش دمي دستم تهي بودرخم پر ناردان مي‌شد ز خوناب
کسي کو جان بداد آنکس رهي بودز مردان رهش خواجو در اين راه