بسالي کي چنان ماهي برآيد

شاعر : خواجوي کرماني

وگر آيد ز خرگاهي برآيدبسالي کي چنان ماهي برآيد
کجا از تيره شب ماهي برآيدچو رخسارش ز چين جعد شبگون
بگيرد زنگ اگر آهي برآيداگر آئينه چينست رويش
از آن آتش که نا گاهي برآيدبسا خرمن که در يکدم بسوزد
بود کان مه سحرگاهي برآيدهمه شب تا سحر بيدار دارم
گر از جان بگذرد شاهي برآيدگدائي کو بکوي دل فروشد
که از مي کار گمراهي برآيدعجب نبود درين ميخانه خواجو