خدا را از سر زاري بگوئيد

شاعر : خواجوي کرماني

که آخر ترک بيزاري بگوئيدخدا را از سر زاري بگوئيد
به مسکين حالي و زاري بگوئيدچو زور و زر ندارم حال زارم
اگر باشد بدين خواري بگوئيدغريبي از غريبان دور مانده
بدين زاري و غمخواري بگوئيدوگر بازارئي غمخواره ديديد
وگر ني ترک عياري بگوئيدچو عياران دو عالم برفشانيد
ز روي لطف ودلداري بگوئيدبدلدار از من بيدل پيامي
همه در باب طراري بگوئيدبوصف طره‌اش رمزي که دانيد
بسرمستان بازاري بگوئيدفريب چشم آن ترک دلارا
مسلسل در شب تاري بگوئيدحديث جعدش ار در روز نتوان
به ياري کز سر ياري بگوئيدوگر گوئيد حالم پيش آن يار
به ترک مردم آزاري بگوئيداگر خواهيد کردن صيد مردم
روان با ابر آذاري بگوئيديکايک ماجراي اشک خواجو