که آخر ترک بيزاري بگوئيد | | خدا را از سر زاري بگوئيد |
به مسکين حالي و زاري بگوئيد | | چو زور و زر ندارم حال زارم |
اگر باشد بدين خواري بگوئيد | | غريبي از غريبان دور مانده |
بدين زاري و غمخواري بگوئيد | | وگر بازارئي غمخواره ديديد |
وگر ني ترک عياري بگوئيد | | چو عياران دو عالم برفشانيد |
ز روي لطف ودلداري بگوئيد | | بدلدار از من بيدل پيامي |
همه در باب طراري بگوئيد | | بوصف طرهاش رمزي که دانيد |
بسرمستان بازاري بگوئيد | | فريب چشم آن ترک دلارا |
مسلسل در شب تاري بگوئيد | | حديث جعدش ار در روز نتوان |
به ياري کز سر ياري بگوئيد | | وگر گوئيد حالم پيش آن يار |
به ترک مردم آزاري بگوئيد | | اگر خواهيد کردن صيد مردم |
روان با ابر آذاري بگوئيد | | يکايک ماجراي اشک خواجو |