همچو بالات بگويم سخني راست ترا

همچو بالات بگويم سخني راست ترا شاعر : خواجوي کرماني راستي را چه بلائيست که بالاست ترا همچو بالات بگويم سخني راست ترا کاين همه آب رخ از رهگذر ماست ترا تا چه ديدست ز من ديده که هردم گويد مشو ايمن که وطن بر لب درياست ترا ايکه بر گوشه‌ي چشمم زده‌ئي خيمه ز موج وصف لل نتوان کرد که لالاست ترا پيش لعلت که از او آب گهر ميريزد وين چه شورست که در لعل شکر خاست ترا اين چه سحرست که در چشم خوشت ميبينم بر سر و چشمم اگر جاي کني جاست ترا دل ديوانه چه جائيست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همچو بالات بگويم سخني راست ترا
همچو بالات بگويم سخني راست ترا
همچو بالات بگويم سخني راست ترا

شاعر : خواجوي کرماني

راستي را چه بلائيست که بالاست تراهمچو بالات بگويم سخني راست ترا
کاين همه آب رخ از رهگذر ماست تراتا چه ديدست ز من ديده که هردم گويد
مشو ايمن که وطن بر لب درياست تراايکه بر گوشه‌ي چشمم زده‌ئي خيمه ز موج
وصف لل نتوان کرد که لالاست تراپيش لعلت که از او آب گهر ميريزد
وين چه شورست که در لعل شکر خاست ترااين چه سحرست که در چشم خوشت ميبينم
بر سر و چشمم اگر جاي کني جاست ترادل ديوانه چه جائيست که باشد جايت
بجز از جان ز من آخر چه تمناست تراجان بخواه از من بيدل که روانت بدهم
همه گويند مگر علت سوداست تراايدل ار راستي از زلف سياهش طلبي
گفت شد روشنم اين لحظه که صفر است ترادر رخ شمعي خواجو چو نظر کرد طبيب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط