بگذر اي خواجه و بگذار مرا مست اينجا شاعر : خواجوي کرماني که برون شد دل سرمست من از دست اينجا بگذر اي خواجه و بگذار مرا مست اينجا دلم آورد و به زنجير فرو بست اينجا چون توانم شد از اينجا که غمش موي کشان هيچ هشيار نيامد که نشد مست اينجا تا نگوئي که من اينجا ز چه مست افتادم اين دل شيفته حال آمد و بنشست اينجا کيست اين فتنهي نوخاسته کز مهر رخش زانک صد دل چو دل خسته من هست اينجا دل مسکين مرا نيست در اينجا قدري شيشه نا گه بشد از دستم و بشکست اينجا...