آن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را

آن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را شاعر : خواجوي کرماني و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را آن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را در گوش من مجال نماندست پند را پندم مده که تا بشنيدم حديث دوست رغبت بود بکشته شدن پاي بند را چون از کمند عشق اميد خلاص نيست شرطست کاحتمال کند زورمند را آنرا که زور پنجه‌ي زور آوري نماند ما دست داده‌ايم بهر حال بند را گر پند ميدهندم و گر بند مينهند راحت رسد ز بند تو سر در کمند را نگريزد از کمند تو وحشي که گاه صيد گر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را
آن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را
آن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را

شاعر : خواجوي کرماني

و آن لعل لب که نرخ شکستت قند راآن نقش بين که فتنه کند نقش‌بند را
در گوش من مجال نماندست پند راپندم مده که تا بشنيدم حديث دوست
رغبت بود بکشته شدن پاي بند راچون از کمند عشق اميد خلاص نيست
شرطست کاحتمال کند زورمند راآنرا که زور پنجه‌ي زور آوري نماند
ما دست داده‌ايم بهر حال بند راگر پند ميدهندم و گر بند مينهند
راحت رسد ز بند تو سر در کمند رانگريزد از کمند تو وحشي که گاه صيد
گر بر قتيل عشق براني سمند رابرکشته زندگي دگر از سر شود پديد
عاشق باختيار پذيرد گزند راهر چند کز تو ضربت خنجر گزند نيست
هم چاره احتمال بود مستمند راخواجو چو نيست زانکه ستم مي کند شکيب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط