پندم به چه عقل مي‌دهد پير

شاعر : خواجوي کرماني

بندم بچه جرم مي‌نهد ميرپندم به چه عقل مي‌دهد پير
کس باز نياورد بزنجيرکز حلقه‌ي زلف او دلم را
آزاد شدن ز بند تقديرتدبير چه سود از آنکه نتوان
او با مي لعل و نغمه‌ي زيرما بي رخ او و ناله‌ي زار
گر زآنکه ز شست او بود تيردر ديده کشم بجاي مژگان
کرديم بخون ديده تحريربسيار ورق که درخيالش
وز پاي درآمدم چه تدبيراز دست برون شدم چه درمان
جز چشم تواش نبود تعبيرهر خواب که دوش ديده بودم
نالد همه شب چو مرغ شبگيرتا وقت سحرنگر که خواجو