سرو را پاي به گل مي‌رود از رفتارش

شاعر : خواجوي کرماني

واب شيرين ز عقيق لب شکر بارشسرو را پاي به گل مي‌رود از رفتارش
نيست جز حلقه‌ي گيسوي بتم ز نارشراهب دير که خورشيد پرستش خوانند
لاجرم در حرم عشق نباشد بارشهر کرا عقل درين راه مربي باشد
ورنه هر روز کج! گرم شود بازارشقرص خورشيد ز روي تو به جائي ماند
که بدينگونه تو در پاي فکندي کارشسر زلف تو ندانم چه سيه کاري کرد
همچو آن سنبل شوريده فرو مگذارشدلم از زلف تو چون يک سر مو خالي نيست
آن دل شيفته حالست نکو ميدارشيادگار من دلخسته مسکين با تو
بسرايد سحري برطرف گلزارشباغبانرا چه تفاوت کند ار بلبل مست
طوطي منطق شيرين شکر گفتارشگوش کن نغمه خواجو که شکر مي‌شکند