سرو را پاي به گل ميرود از رفتارش شاعر : خواجوي کرماني واب شيرين ز عقيق لب شکر بارش سرو را پاي به گل ميرود از رفتارش نيست جز حلقهي گيسوي بتم ز نارش راهب دير که خورشيد پرستش خوانند لاجرم در حرم عشق نباشد بارش هر کرا عقل درين راه مربي باشد ورنه هر روز کج! گرم شود بازارش قرص خورشيد ز روي تو به جائي ماند که بدينگونه تو در پاي فکندي کارش سر زلف تو ندانم چه سيه کاري کرد همچو آن سنبل شوريده فرو مگذارش دلم از زلف تو چون يک سر مو خالي نيست ...