ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ايم

شاعر : خواجوي کرماني

وز جان به جان دوست که دل برگرفته‌ايمما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ايم
چون شمع آتش دل ازين در گرفته‌ايمزين در گرفته‌ايم بپروانه سوز عشق
با پيکر تو ترک دو پيکر گرفته‌ايمبا طلعتت ز چشمه‌ي خور دست شسته‌ايم
آن زلف مشکبار معنبر گرفته‌ايمبر ما مگير اگر ز پراکندگي شبي
هر لحظه سوز عشق تو از سر گرفته‌ايمتا همچو شمع از سر سر در گذشته‌ايم
ترک بهشت و طوبي و کوثر گرفته‌ايمبي روي و قامت و لب جان‌بخش دلکشت
از رخ درست گوي تو در زر گرفته‌ايمچون دل اگر چه پيش تو قلب و شکسته‌ايم
بر ياد چشم مست تو ساغر گرفته‌ايمهشيار کي شويم که از ساقي الست
دل برگرفته و پي دلبر گرفته‌ايماز خود گذشته‌ايم و چو خواجو ز کاينات