اي رخ تو قبله‌ي خورشيد پرستان

شاعر : خواجوي کرماني

پرتو روي چو مهت شمع شبستاناي رخ تو قبله‌ي خورشيد پرستان
سنبل سيراب تو برطرف گلستانتشنه به خون من بيچاره‌ي مسکين
با سر کويت چه کنم گلشن و بستانبا گل رويت چه زند لاله و نسرين
پسته‌ي شکر شکنت يا شکرست آنطلعت خورشيد و شست يا قمرست اين
وي دلم از دست برون برده بدستاناي تنم از پاي در آورده بافسوس
ياد مي لعل تو در خاطر مستانسوز غم عشق تو در مجلس رندان
در سر سرخاب رود رستم دستانگرميم از پاي در آرد نبود عيب
داد وي از زلف کژ سر زده بستانخواجو اگر جان بدهد در غم عشقت