اي سنبل تازه دسته بسته

شاعر : خواجوي کرماني

و افکنده برآب دسته دستهاي سنبل تازه دسته بسته
قد تو صنوبري خجستهخط تو بنفشه‌ئي نباتي
بس قلب دلاوران شکستهآن هندوي پر دل تو در چين
چون سرو ز طرف چشمه رستهدر ديده‌ي من خيال قدت
بي مغز بود حديث پستهپيش دهن شکر فشانت
شد رشته‌ي جان ما گسستهچون زلف تو در کشاکش افتاد
صيدي که بود ز قيد جستهدرياب که باز کي دهد دست
زاه سحرم نگر نشستهبرخيز و چراغ صبحگاهي
در جعد مسلسل تو بستهخواجو دل خسته را بزنجير