اي آينه قدرت بيچون الهي

شاعر : خواجوي کرماني

نور رخت از طره شب برده سياهياي آينه قدرت بيچون الهي
رخسار و سر زلف تو شرعست و مناهيخط بر رخ زيباي تو کفرست بر اسلام
وان روي نه رويست که سريست الهيآن جسم نه جسمست که روحيست مجسم
زان در تو نگيرد که نداري رخ کاهيدر خرمن خورشيد زند آه من آتش
صد دل برود درعقبت همچو سپاهيهر گه که خرامان شوي اي خسرو خوبان
لايق نبود بر کتفش خلعت شاهيخواجو سخن وصل مگو بيش که درويش