آتش اندر آب هرگز ديده‌ئي

شاعر : خواجوي کرماني

عنبر اندر تاب هرگز ديده‌ئيآتش اندر آب هرگز ديده‌ئي
پسته و عناب هرگز ديده‌ئيچون دهان بر لعل شورانگيز او
شام بر مهتاب هرگز ديده‌ئيشد نقاب عارضش زلف سياه
نرگس پرخواب هرگز ديده‌ئيسنبل پرتاب هرگز چيده‌ئي
مست در محراب هرگز ديده‌ئينرگسش در طاق ابرو خفته است
ذره در غرقاب هرگز ديده‌ئيشد دلم مستغرق درياي عشق
چشمه‌ي خوناب هرگز ديده‌ئيدر غمش خواجو چو چشم خونفشان