عنبر اندر تاب هرگز ديدهئي | | آتش اندر آب هرگز ديدهئي |
پسته و عناب هرگز ديدهئي | | چون دهان بر لعل شورانگيز او |
شام بر مهتاب هرگز ديدهئي | | شد نقاب عارضش زلف سياه |
نرگس پرخواب هرگز ديدهئي | | سنبل پرتاب هرگز چيدهئي |
مست در محراب هرگز ديدهئي | | نرگسش در طاق ابرو خفته است |
ذره در غرقاب هرگز ديدهئي | | شد دلم مستغرق درياي عشق |
چشمهي خوناب هرگز ديدهئي | | در غمش خواجو چو چشم خونفشان |