جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را

شاعر : سعدي

که ترک خويش گرفت از جفا چه غم داردجفا و هر چه تواني بکن که سعدي را
اگر چراغ بميرد صبا چه غم داردتو را ز حال پريشان ما چه غم دارد
ز بي مرادي امثال ما چه غم داردتو را که هر چه مرادست مي‌رود از پيش
به خواب درنرود پادشا چه غم داردتو پادشاهي گر چشم پاسبانان همه شب
وليک قاتل عمد از خطا چه غم داردخطاست اين که دل دوستان بيازاري
جواب ده که امير از گدا چه غم داردامير خوبان آخر گداي خيل توايم
رفيق غافل از اين ماجرا چه غم داردبکي العذول علي ماجري لا جفاني
چو روي خوب تو ديد از قفا چه غم داردهزار دشمن اگر در قفاست عارف را
تو گر ترش بنشيني قضا چه غم داردقضا به تلخي و شيريني اي پسر رفتست
چو دل به مرگ نهاد از بلا چه غم داردبلاي عشق عظيمست لاابالي را