ميل بين کان سروبالا مي‌کند

شاعر : سعدي

سرو بين کاهنگ صحرا مي‌کندميل بين کان سروبالا مي‌کند
ناخوش آن ميلست کز ما مي‌کندميل از اين خوشتر نداند کرد سرو
گر نگارستان تماشا مي‌کندحاجت صحرا نبود آيينه هست
آن که صورت‌هاي ديبا مي‌کندغافلست از صورت زيباي او
خون مباح و خانه يغما مي‌کندمن هم اول روز دانستم که عشق
راز پنهان آشکارا مي‌کندصبر هم سودي ندارد کب چشم
چون مراد اوست هل تا مي‌کندگر مراد ما نباشد گو مباش
زشت نتوان گفت زيبا مي‌کنديار زيبا گر بريزد خون يار
هر ستم کان دوست با ما مي‌کندسعديا بعد از تحمل چاره نيست
گرد آن گردد که حلوا مي‌کندتا مگس را جان شيرين در تنست