چه سروست آن که بالا مي‌نمايد

شاعر : سعدي

عنان از دست دل‌ها مي‌ربايدچه سروست آن که بالا مي‌نمايد
از اين صورت ندانم تا چه زايدکه زاد اين صورت منظور محبوب
ببينم آب در چشم من آيداگر صد نوبتش چون قرص خورشيد
ولي ترسم به عهد ما نپايدکس اندر عهد ما مانند وي نيست
وزين جانب محبت مي‌فزايدفراغت زان طرف چندان که خواهي
و گر گويي کسي همدرد بايدحديث عشق جانان گفتني نيست
که خواب آلوده را کوته نمايددرازاي شب از ناخفتگان پرس
اگر مي‌بنددم ور مي‌گشايدمرا پاي گريز از دست او نيست
که با سرپنجگان زور آزمايدرها کن تا بيفتد ناتواني
وليکن چون مراد اوست شايدنشايد خون سعدي بي سبب ريخت