من اگر نظر حرامست بسي گناه دارم

شاعر : سعدي

چه کنم نمي‌توانم که نظر نگاه دارممن اگر نظر حرامست بسي گناه دارم
نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارمستم از کسيست بر من که ضرورتست بردن
نه مقام ايستادن نه گريزگاه دارمنه فراغت نشستن نه شکيب رخت بستن
نه اگر همي‌گريزم دگري پناه دارمنه اگر همي‌نشينم نظري کند به رحمت
چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارمبسم از قبول عامي و صلاح نيک نامي
چه مرا به از گدايي چو تو پادشاه دارمتن من فداي جانت سر بنده و آستانت
نه مروتست اگر من نظر تباه دارمچو تو را بدين شگرفي قدم صلاح باشد
که دگر نه عشق خورشيد و نه مهر ماه دارمچه شبست يا رب امشب که ستاره‌اي برآمد
که من اين صباح روشن ز شب سياه دارممکنيد دردمندان گله از شب جدايي
تو گمان نيک بردي که من اين گناه دارمکه نه روي خوب ديدن گنهست پيش سعدي