چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين

شاعر : سعدي

چه قد و قامت و رفتار و اعتدالست اينچه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين
به ديگري نگرد يا به خود محالست اينکسي که در همه عمر اين صفت مطالعه کرد
جواب داد که در غايت کمالست اينکمال حسن وجودت ز هر که پرسيدم
دو ابروان تو گويد مگر هلالست ايننماز شام به بام ار کسي نگاه کند
تو خود بگوي که خون مي‌خوري حلالست اينلبت به خون عزيزان که مي‌خوري لعلست
ز دوستي که فراقست يا وصالست اينچنان به ياد تو شادم که فرق مي‌نکنم
ولي ز فکر تو خواب آيدم خيالست اينشبي خيال تو گفتم ببينم اندر خواب
عزيز من که شبي يا هزار سالست ايندرازناي شب از چشم دردمندان پرس
مداد نيست کز او مي‌رود زلالست اينقلم به ياد تو در مي‌چکاند از دستم
زنخ زنند و ندانند تا چه حالست اينکسان به حال پريشان سعدي از غم عشق