اي يار جفاکرده پيوندبريده

شاعر : سعدي

اين بود وفاداري و عهد تو نديدهاي يار جفاکرده پيوندبريده
گرگ دهن آلوده يوسف ندريدهدر کوي تو معروفم و از روي تو محروم
افسانه مجنون به ليلي نرسيدهما هيچ نديديم و همه شهر بگفتند
از خواب نباشد مگر انگشت گزيدهدر خواب گزيده لب شيرين گل اندام
چون طفل دوان در پي گنجشک پريدهبس در طلبت کوشش بي فايده کرديم
الا به کمان مهره ابروي خميدهمرغ دل صاحب نظران صيد نکردي
غمزت به نگه کردن آهوي رميدهميلت به چه ماند به خراميدن طاووس
ره نيست تو پيرامن من حلقه کشيدهگر پاي به در مي‌نهم از نقطه شيراز
رفتيم دعاگفته و دشنام شنيدهبا دست بلورين تو پنجه نتوان کرد
گر ديده به کس بازکند روي تو ديدهروي تو مبيناد دگر ديده سعدي