ياد دارم که روزگاري بود

شاعر : سعدي

که مرا پيش غمگساري بودياد دارم که روزگاري بود
هر زمانيم کار و باري بودبا لب يار و در بر دلدار
گل وصل مرا نه خاري بودجام عيش مرا نه دردي بود
دل بيچاره را شکاري بودز اهوي شيرگير روبه‌باز
از خط او بنفشه‌زاري بودگرد آب حيات بر خورشيد
يارب آن خود چه روزگاري بودهمه اسباب عيشم آماده
سعديش بس گزيده ياري بودگر جهان موجها زدي ز اغيار