چه درد دلست اينچه من درفتادم

شاعر : سعدي

که در دام مهر تو دلبر فتادم؟چه درد دلست اينچه من درفتادم
به دست تو شوخ ستمگر فتادم؟چه بد کرده بودم که ناگه ازينسان
نبود اختياري ولي درفتادممرا با چنين دل سر عشقبازي
همي تاختم تيز و در سر فتادمبه ميدان عشق تو در اسب سودا
درين شيوه صد بار ديگر فتادمبدينگونه هرگز نيفتادم ارچه
که در موج ديده چو لنگر فتادمز غرقاب اين غم، رهايي نيابم
به سر در گل و مشک و شکر فتادمخيال لب و روي و خلاش بديدم
بدان خاک مشکين به چه درفتادمبلغزيد دستم از آن زلف مشکين
ز بدبختي خويش بر در فتادمدران چاه جانم خوش افتاد ليکن
که بودي تو غمخوار و غمخور فتادمبه طالع همي خورده سعدي همه عمر