شنيدم که يک بار در حله‌اي

شاعر : سعدي

سخن گفت با عابدي کله‌ايشنيدم که يک بار در حله‌اي
به سر بر کلاه مهي داشتمکه من فر فرماندهي داشتم
گرفتم به بازوي دولت عراقسپهرم مدد کرد و نصرت وفاق
که ناگه بخوردند کرمان سرمطمع کرده بودم که کرمان خورم
که از مردگان پندت آيد به گوشبکن پنبه‌ي غفلت از گوش هوش